شنبه، تیر ۱۸، ۱۳۹۰

مرگ

مرگ

............
درکلبه، یاس وامید
که امید داشت دیگرازآن رخت میبست
...وجایش رابه یاس میداد

من بودم واو
اوبانگاههای پرازامید به من میدید
ومن بادیدگان شرمناک
به او نمیدیدم
که نمیتوانستم ببینم
....
آنطرفتر ازپشت پنجره
عفریت سیاه مرگ
دندان تیزمیکرد
وباچشمان مخوف
چشم درراه بود
تاباز طعمه گیرد
طعمهء دیگری ازجنس بشر

من درتلاش بودم
تلاش برای بستن پنجره
پنجرهء مرگ
اما،
انگاردیگرپنجره رانبود زمان بستن
یادستان مرا توان پنجره بستن

وبالاخره؛
پس ازنبردی نابرابر
فاتحانه آمد وبرد

ومن چون شبان لال
که گرگ ازمقابل چشمانش بره ای را ازرمه ببرد
خاموشانه مینگریستم
نه توان مقابله نه زبان فریاد

واوبرد
نه فقط یک طعمه را
که یک زندگی را
یک نسل را
یک عشق را
یک آرزورا

فریدرفیعی

#جوانی مصاب به یک بیماری غیرقابل علاج درمقابل چشمان ما جان داد ومابدون اینکه کمکی بتوانیم فقط میدیدیم....اینست شغلی که ماداریم!!!؟؟؟

ای تازه گل!


شعر: بارق شفیعی
آواز: استادمحمدرفیع آوازخوان شهیر واسطوره موسیقی هندوستان وخانم ژیلا زلاند آوازخوان سرشناش افغانستان

ای تازه گل توزینت گلزارکیستی؟
ای مرغ باغ دل تو گرفتارکیستی؟
...گرفتارتوستم،
زگلزارتوستم،
ماییم وهردو زیب گلستان زندگی.

باشدشبی که ماوتو ساغروسبو
درنورمه،به سبزهءتر،درکنارجو
بزمی بپاکنیم،
غم رارهاکنیم،
کاینست مقتضای بهاران زندگی

دوشیزه گان باغ بیافتد ترا به پا
خنیاگران شاخ تراگردد همنوا
درگلشنی چنین،
درچشم پاک بین،
حسن است وعشق،رونق جولان زندگی

سه‌شنبه، تیر ۱۴، ۱۳۹۰

باورم نمیشه

 
باورم نمیشه!

تو خوابی بیش نیستی

درکویر زنده گی ام سرابی بیش نیستی

درکتاب خاطراتم نقش برآبی بیش نیستی

باورم نمیشه!

...چون؛

درپندارمن ساده دل هنوز

تو درشب تارم ماهتابی

غنچهء عشق وامیدم را هم آب هم آفتابی!
 
فریدرفیعی
13/4/1390